نابهنگام



امروز صبح توی مراسم تشییع جنازه یکی از همکارهای اداره مون شرکت کرده بودم ، صدای خنده های بلند ایشون هنوز توی راهروهای اداره واقعا به گوش میرسه ...

از این قسمت ماجرا هم می گذرم ، به راحتی !

از این قسمت هم که مردن هم توی شهر تهران خیلی غم انگیزتر از شهرستانه هم میگذرم ، باز هم به راحتی !

ولی یه واژه ذهن منو درگیره خودش کرده و اون هم مرگ نابهنگام  ! مگه مرگِ نا بهنگام هم داریم !؟

مگه مرگ میتونه نابهنگام هم باشه ؟!

چون ایشون - همکار درگذشته - شب خوابیده و صبح بیدار نشده ، میشه نابهنگام ؟!

ما آدما هر چیزی که با استاندارد های فکری مون - که خودمون برای خودمون و نظام هستی ساختیم - جور در نیاد ، فورا برچسب غیر عادی و نابهنگام و از این قبیل اسامی رو اونها می ذاریم .

مرگ هم قطع و یقین یه قوانینی داره ، کوچیک و بزرگ نمی شناسه و و و ...

خلاصه خواستم اینو بگم که همه ی مرگ ها به هنگام هستن ، فقط مشکل فکر ماست که اونو نا بهنگام جلوه میده .


نظرات 2 + ارسال نظر
اکبر یکشنبه 3 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 06:39 ب.ظ http://shirkola.blogsky.com

سلام
حق با شماست
مرگ نابهنگام وجود نداره
این ما هستیم که چیزایی که مطابق با سلیقه ما نیست به اون برچسب باب میل خودمونو میزنیم
ما آدما اونقدر بی آریم (البته دور از جون شما)
که هنوز از تشیع جنازه نیومده همه چی رو فراموش میکنیم
دوباره شروع میکنیم به ....
انگار نه انگار که اتفاقی افتاده

میثم یکشنبه 3 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 06:45 ب.ظ http://anarnet.mihanblog.ir

سحرگاهان که شبنم آیتی از پاک بودن را به گل ها هدیه می بخشد
به آن محراب پاکش آرزو کردن برایت:
خوب دیدن ، خوب بودن ، خوب ماندن را ...
------------
وبلاگ قشنگی دارین ، بهم سر بزنین
یا علی!

لطف دارید، چشم .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد