پینوکیو


راستی پینوکیو آخرش آدم شد ، به نظرتون ما آخرش آدم میشیم ؟!



آزادی بیان

دوستی می گفت :

در کشور ما آزادی بیان هست ولی آزادی بعد از بیان نیست .



دین سیاسی

دوستی می گفت :

به جای آنکه سیاست ما دینی باشد ، دین ما سیاسی ست .

نظر شما چیست ؟



نابهنگام



امروز صبح توی مراسم تشییع جنازه یکی از همکارهای اداره مون شرکت کرده بودم ، صدای خنده های بلند ایشون هنوز توی راهروهای اداره واقعا به گوش میرسه ...

از این قسمت ماجرا هم می گذرم ، به راحتی !

از این قسمت هم که مردن هم توی شهر تهران خیلی غم انگیزتر از شهرستانه هم میگذرم ، باز هم به راحتی !

ولی یه واژه ذهن منو درگیره خودش کرده و اون هم مرگ نابهنگام  ! مگه مرگِ نا بهنگام هم داریم !؟

مگه مرگ میتونه نابهنگام هم باشه ؟!

چون ایشون - همکار درگذشته - شب خوابیده و صبح بیدار نشده ، میشه نابهنگام ؟!

ما آدما هر چیزی که با استاندارد های فکری مون - که خودمون برای خودمون و نظام هستی ساختیم - جور در نیاد ، فورا برچسب غیر عادی و نابهنگام و از این قبیل اسامی رو اونها می ذاریم .

مرگ هم قطع و یقین یه قوانینی داره ، کوچیک و بزرگ نمی شناسه و و و ...

خلاصه خواستم اینو بگم که همه ی مرگ ها به هنگام هستن ، فقط مشکل فکر ماست که اونو نا بهنگام جلوه میده .


چه ساده

چه ساده باور می کنند ، مرگت را 

به سادگی تعجب

به سادگی یک آوا

به سادگی یک جمله

اِ ،

فلانی هم مُرد ...

و ساده تر آنکه

فراموشت می کنند ،

به سادگی فراموشی یک خاطره

یک قصه

آه

چه ساده فراموش می شویم ...